گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد اول
[مقدمه .... ص : 4
[خطبه .... ص : 4



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الحمد للّه الّذي انزل القرآن هُديً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدي وَ الْفُرْقانِ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ
خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ.
و الصلوة و السلام علی من ارسله رَحْمَ ۀً لِلْعالَمِینَ و داعیا الیه باذنه و رءوفا بالمؤمنین و علی آله و اهل بیته الّذین هم خیرة خلقه و
حافظ رسالاته.
و رضوان اللّه علی ساداتنا و مشایخنا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ و استناروا بنور الهدایۀ و استضاؤوا بضیاء العترة و اللّعن الدّائم عَلی مَنْ
کَذَّبَ وَ تَوَلَّی و کَذَّبَ بِالْحُسْنی و ضیّع النعمۀ و الزلفی. ص: 5
قرآن مجید یگانه ناموس پروردگار است که عهدهدار صلاح دین و دنیاي جامعه بشر بوده و تنها وسیله تأمین سعادت آنان در همه
ادوار زندگانی میباشد.
کتابی است که پرتو هدایت آن زوایاي روح و فکر و نفسانیات و روابط حدود و حقوق خلق را با یکدیگر و همه را با خالق و اعمال
را با نتایج روشن ساخته و نفوس را رو بصلاح و اصلاح پیش میبرد.
تنها کتابی است که با ضمیر هر انسانی سر و کار دارد میتواند در میان تاریکیهاي مادّه، درون انسان را برافروزد.
نوري است که آدمی را از ضلالت و تاریکی جهل و گمراهی نجات میدهد و از نابینائی و کوري و نادانی و نابخردي میرهاند و از
لغزش و خطا و سختی و دشوار مصون میدارد.
(للقرآن عبارات و اشارات و لطائف و حقایق فالعبارات للعوام و الاشارات للخواصّ و الّلطائف للأولیاء و الحقائق للانبیاء.)
عبارات قرآن ترجمه بردار نیست و حتی از لحاظ اسلوب با زبان عربی امروز و هیچ روز دیگر هم شباهت ندارد لذا ترجمه آیات
قرآن براي فهمیدن آن کافی نیست و چون سعی میشود که چیزي در ترجمه بر اصل آن اضافه نگردد اشکال ترجمه و نارسائی آن
زیادتر میشود بنابراین ترجمه کلام الهی و گنجاندن آن در قالب کلام بشري آنهم در قالب زبان فارسی که نسبت بزبان عربی بسیار
محدود است مانند گنجاندن آب اقیانوس در کاسه و سنجیدن نور خورشید با پیمانه است. ص:
6
زیرا ترجمه و تفسیر گفته آفریدگار هرگز در گفته آفریده نمیگنجد حتی برخی از مفسرین هم که قول دادهاند اساس تفسیرش را
بر تفسیر قرآن بقرآن قرار بدهند باز بعللی نتوانستهاند بقول خودشان عمل بکنند لذا چارهاي جز مراجعه بخاندان وحی و رسالت و
اهل ذکر و راسخان در علم نخواهیم داشت اینک پیش از شروع ترجمه و تفسیر از خداوند متعال درخواست میکنم که قلم مرا از
لغزیدن نگاه دارد و توفیقش را رفیق راهمان قرار دهد تا از هر گونه انحراف و اشتباه و تأویل و تفسیر به رأي در امان باشیم هر چند
غوص در این دریاي عظیم و عمیق درخور شناگر بیمایهاي چون بنده فقیر سراپا تقصیر نیست لیکن گفتهاند:
(المیسور لا یسقط بالمعسور.)
آب دریا را اگر نتوان کشید هم بقدر تشنگی باید چشید
در خاتمه از خوانندگان محترم تقاضا دارم که این حقیر را از دعاي خیر فراموش نفرمایند زیرا:
قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ.
صفحه 18 از 235
وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ
ص: 7
آشنا شدن با قرآن .... ص : 7
براي آشنا شدن با قرآن و استفاده از آیات آن محتاج بمقدّماتی هستیم که تا آن مقدمات فراهم نشود استفاده از این کتاب آسمانی
براي ما مقدور نمیباشد و آنها عبارتند از:
1) واقف بودن بلغات زبان عربی. )
2) دانستن قواعد ادبیات عرب مانند صرف و نحو و معانی و بیان. )
3) فهمیدن شأن نزول آیات قرآن. )
4) مطلع شدن بر احوال اعراب در زمان پیغمبر اسلام. )
5) دانستن ناسخ و منسوخ قرآن. )
6) آشنا شدن بسنت پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله بخاطر تفسیر بعضی از آیات چنانکه خود پیامبر اسلام فرمودند: )
مقصود از مثل در اینجا سنت است و چنانکه خود قرآن بر پیغمبر گرامی بوسیله وحی بوده سنت « الا انّی اوتیت القرآن و مثله معه »
نیز بوحی میباشد.
ص: 8
موانع فهم معانی قرآن .... ص : 8
یکی از موانع درك آیات الهی این است که قاري پیوسته سعی میکند که حروف را از مخارجش ادا نماید و بگمان اینکه حروف
را از مخارجش ادا نکرده پیوسته آنها را تکرار میکند تا کاملا حروف از مخارجش ادا گردد غافل از اینکه اندیشه مخارج حروف
به این صورت او را از درك معانی آیات قرآنی باز میدارد.
دومین چیزیکه مانع فهمیدن معنی قرآن میشود تقلید است یعنی انسان هر چه شنیده بحال جمود و با کمال تعصب باقی بماند و اگر
احیانا از راه دور برقی بجهد و معنائیکه بر خلاف مسموع اولیه او بوده بر او کشف شود فورا شیطان تقلید باو میگوید چگونه بچنین
رویه اعتقاد میکنی با اینکه آباء و اجداد تو به این گونه افکار توجهی نداشتند.
سومین مانع فهم معانی قرآن اصرار بر معاصی و تظاهر بکبر و خودبینی است کسی که دلبستگی بدنیا را بر نعمتهاي همیشگی
آخرت ترجیح دهد خردمند نبوده و اسرار قرآن بر او کشف نخواهد شد چنانکه در آیه 9 سوره زمر میفرماید:
إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ چهارمین مانع براي فهم معانی قرآن اکتفا به تفسیر ظاهري قرآن است و خواننده آن فکر نمیکند غیر از
معناي ظاهري معناي دیگري نیز در آن منظور گردیده است و حتی آن را تفسیر برأي نامیده و جایگاه مفسرش را در آتش میداند
در صورتی که معنی من فسّر القرآن برأیه غیر از این معنا است.
ص: 9
قاري قرآن .... ص : 9
قاري قرآن بایستی چند امر از امور باطنی را رعایت کند:
1) موقع خواندن قرآن بعظمت کلام و علو مقام خداوند متعال توجه داشته باشد و بفهمد که حق تعالی در اثر عنایتی که به بندگان )
صفحه 19 از 235
خود دارد آن را از عرش الهیّت متناسب با درك ما مسلمانان نازل فرموده است.
2) خواننده قرآن در موقع تلاوت آن لازم است بعظمت متکلم آن پی برده و بداند آیاتیکه مشغول خواندن آن میباشد کلام بشر )
نیست و غیر از پاکان ظاهري و باطنی دیگران بتلاوت آن مأذون نیستند و هر زبانی براي اداي حروفش و هر قلبی براي درك
معانیش لیاقت ندارد.
3) قاري قرآن موقع قرائت و تلاوت آن بایستی حضور قلب داشته باشد و این مقام در صورتی حاصل میگردد که خواننده عظمت )
گوینده را در نظر بگیرد و بداند که قرآن تفرجگاه معنوي است و سزاوار نیست در آن بغیر آن متوجه گردد.
4) خواننده قرآن باید در آیات آن تدبّر داشته باشد و بداند که تدبر از حضور قلب بالاتر است چنانکه خداوند متعال در آیه 24 )
سوره محمّد صلّی اللّه علیه و آله میفرماید:
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها.
و همچنین باید بداند که دستور داده شده قرآن را با ترتیل تلاوت نمایند ص: 10
زیرا ترتیل ظاهري بتدبّر باطنی یاري میکند و اگر با تکرار آیات تدبري براي وي حاصل گردد باید آیات را مکرر بخواند.
«. الا لا خیر فی قرائۀ لیس فیها تدبّر »
أبو ذر میگوید: شبی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله آیه مبارکه 118 سوره مائدة یعنی.
إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.
را تا صبح تکرار فرمودند.
5) قرآن خوان در حین تلاوت باید امر و نهی و وعد وعید قرآن را مخصوص بخود دانسته و سعی کند دستورات آن را طابق النعل )
بالنّعل اجراء نماید چنانکه در آیه 231 سوره بقره میفرماید:
وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَۀِ.
6) قاري قرآن باید موقع قرائت قرآن آیات مختلفی را که از نظر او میگذرند مایه تأثر خود قرار داده و در مقابل هر یک از آن )
آیات حال وجد و خوفی براي او دست بدهد و قلب خود را محزون و خائف بسازد البته اگر معرفت شخص کامل شود حالت خوف
و خشیت وي بر تمام احوالش غلبه خواهد کرد و هنگام تلاوت قرآن خیال کند که آن را از خود خداوند متعال میشنود نه از زبان
خودش.
باري تلاوت حقیقی قرآن در صورتی است که زبان و عقل و قلب در موقع خواندن قرآن با هم شرکت داشته و هر کدام بنوبه خود
بهره خود را برده باشند بدینمعنی در موقع تلاوت قرآن زبان واعظ و عقل، مترجم و قلب متعظ گردد.
ص: 11
فضیلت قرآن و ثواب تلاوت آن .... ص : 11
پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمودند:
از خواندن قرآن هنگام صبح و شبانگاه غفلت نکنید زیرا قرآن دلهاي مرده را زنده کرده و انسان را از عمل زشت و منکر باز
میدارد.
قرآن داروي امراض ظاهري و باطنی است و دستور العمل انسان را از آغاز حیات تا پایان آن به بهترین وجهی بیان نموده است
چنانکه در آیه 85 سوره بنی اسرائیل میفرماید:
وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَۀٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً.
صفحه 20 از 235
قرآن ریسمان محکمی است که از جانب پروردگار متعال بسوي بندگانش کشیده شده است.
چنانکه در آیه 98 سوره آل عمران میفرماید:
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا.
هر کس برنامه زندگی خود را مطابق دستورات قرآن بموقع اجراء در آورد هیچگاه قدمهاي وي از صراط انسانیت نمیلغزد و
حقیقت عبودیت و روح صمیمیت در وي ایجاد گشته و فضیلت و سعادت نشأتین نصیب وي میگردد لیکن باید همیشه براي فهم
اسرار و رموز قرآن از نور ولایت استمداد کرد زیرا در آیه 5 سوره آل عمران میفرماید: ص: 12
وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ.
امام جعفر صادق علیه السّلام در ذیل این آیه مبارکه فرمودند:
مائیم راسخون در علم و ما میدانیم تأویل قرآن را.
قرآن در بیان پیغمبر اکرم به ثقل اکبر تعبیر شده است.
انّی تارك فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی ان تمسکتم بهما لن تضلّوا ابدا.
و در بعضی از روایات با عبارات:
انی تارك فیکم الثقلین الثقل الأکبر و الثقل الاصغر فامّا الاکبر فکتاب ربّی و امّا الاصغر فعترتی اهل بیتی فاحفظونی فیهما فلن تضلّوا »
بیان گردیده که در این روایت از قرآن به ثقل اکبر تعبیر شده است. « ما تمسّکتم بهما
امام جعفر صادق علیه السّلام فرمود: رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمودند:
اگر فتنه روزگار شما مردم را فرا گرفت و روزتان چون شب تار شد بر شما باد توسل بقرآن که شفاعتش پذیرفته میشود و اگر آن
را پیشواي خود قرار دهید شما را به بهشت میرساند و اگر از آن دوري کنید به جهنم رانده خواهید شد.
قرآن داراي چهار نحو وجود است:
1) وجود لفظی ( 2) وجود کتبی ( 3) وجود ذهنی ( 4) وجود خارجی وجود لفظی قرآن همان قرائت ما و معصومین و خواندن )
ملائکه است.
وجود کتبی قرآن همان است که ظاهر و هویدا میباشد و وجود ذهنی و ص: 13
علمی قرآن بر چند قسم است:
وجودي در لوح نفس- وجودي که از عالم امر بامر پروردگار متعال بقلب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله تنزّل نمود چنانکه در آیه
193 سوره شعراء میفرماید:
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ.
یا آن معانی غیبیه است که هنگام قرائت بقلب قاري القاء میشود چنانکه در آیه 48 سوره عنکبوت میفرماید:
بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ.
و وجود عینی اجمالی که آن اصل قرآن و حقیقت آن است که از مصدر جلال خداوندي صادر شده است چنانکه در آیه 1 سوره
هود میفرماید:
کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ لذا اخباریکه راجع بتجسم قرآن در قبر و در محشر از ائمه معصومین علیهم السّلام رسیده است نباید
آنها را ضرب المثل حساب کرده و حمل بر غیر ظاهرش بنمایند زیرا قرآن در هر مرتبهاي از مراتب و در هر عالمی از عوالم وجود،
طوري تظاهر میکند و در روز قیامت وجود عینی و حقیقی قرآن که از عالم حقیقت تنزل نموده و در این عالم بصورت حروف و
کلمه در آمده ظاهر گشته و تکلم نموده و بعاملینش شفاعت خواهد کرد و این غیر از قلب ماهیّت است که محال میباشد.
صفحه 21 از 235
و در این دنیا نیز قرآن به نسبت کمال هر فردي طوري ظهور دارد برخی از قرآن غیر خطوط و حروف و کلمات بهرهئی ندارند و
بعضی از معانی تحت اللفظی آن نیز بهرهمند میگردند ولی بعضی از معانی و اسرار قرآن هم مستفیض میگردند تا برسد بمعانی
باطنی آن اما تأویل و تفسیر متشابهات مخصوص بآورنده قرآن و جانشینان اوست.
ص: 14
نامهاي قرآن .... ص : 14
طبق نوشته برخی از علماء و مفسرین حدود پنجاه اسم براي قرآن در ضمن آیات ذکر گردیده که از جمله آنها است:
1) قرآن- إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ. )
2) فرقان- تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ. )
3) کتاب- الم ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ. )
4) ذکر- إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ. )
5) حدیث- اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ. )
6) تنزیل- تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ. )
7) موعظه- قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَۀٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ. )
8) تذکرة- وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ. )
9) ذکري- وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْري تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ. )
10 ) حکم- وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیا. )
11 ) حکمۀ- وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَۀِ. )
12 ) حکیم- یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ. )
13 ) مهیمن- مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً. ص: 15 )
14 ) شفاء- وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ. )
15 ) هدي- وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدي آمَنَّا بِهِ. )
16 ) صراط مستقیم- اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ. )
17 ) نور- وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ. )
18 ) حبل- وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً. )
19 ) رحمۀ- وَ هُديً وَ رَحْمَۀٌ لِلْمُؤْمِنِینَ. )
20 ) روح- وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا. )
21 ) قصص- نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ. )
22 ) حق- وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ. )
23 ) بیان- هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ. )
24 ) تبیان- وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ. )
25 ) بصائر- هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ. )
26 ) فصل- إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ. )
صفحه 22 از 235
27 ) مبارك- وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَكٌ أَنْزَلْناهُ. )
28 ) نجوم- فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ. )
29 ) مجید- وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ. )
30 ) عزیز- وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ. )
31 ) کریم- إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ. ص: 16 )
32 ) عظیم- وَ لَقَدْ آتَیْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ. )
33 ) بشیر و نذیر- بَشِیراً وَ نَذِیراً فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ. )
34 ) قیم- وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً قَیِّماً. )
35 ) نعمۀ- وَ أَمَّا بِنِعْمَۀِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ. )
36 ) مبین- تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ. )
37 ) علی- إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ. )
که مفاد این آیات بمرتبۀ جمعی قرآن و سپس تنزیل و تفصیل و تفریق آن اشاره دارند لیکن بعضی از مفسرین معتقدند که بیشتر
این اسامی القاب و اوصاف قرآن است نه علم براي آن.
ص: 17
شماره سورهها و آیات و کلمات و حروف قرآن .... ص : 17
سورههاي قرآن را بعضی از نویسندگان 112 و بعضی 116 دانستهاند ولی آنچه که مورد قبول همه مسلمین جهان است این است که
قرآن شامل 114 سوره میباشد که 84 سوره آن در مکه و 30 سورهاش در مدینه نازل گشته است.
گر چه بعضی از مفسّرین نوشتهاند که 90 سوره در مکه و 24 سوره در مدینه نازل شده است.
اولین سورهاي که در مکه نازل شده سوره اقرء و آخرین سورهاي که در مدینه نازل گردیده سوره عنکبوت و یا بقولی سوره برائت
و یا سوره نصر است اما بعقیده بعضی از مفسرین سورههائی که در مکه نازل شده 58 سوره و سورههائی که در مدینه نازل گشته 29
سوره و سورههائی که در مکه و مدینه نازل گردیده 27 سوره میباشد.
تعداد آیات قرآن بنا بنظر برخی 6236 و بعقیده برخی 6204 میباشد و بگفته عدهاي قرآن با احتساب بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ و
مفاتیح سور مجموعا داراي 6666 آیه است ولی طبري آیهها را 6205 تا 6213 نوشته است.
آیه قرآن که خیلی دلکش است شش هزار و ششصد و شصت و شش است
یکهزارش امر و یک نهی شدید یک هزارش وعده یک دیگر وعید
ص: 18
یکهزار او مثال و اعتبار یک هزار او قصصها کن قرار
پانصدش بحث حلال است و حرام صد دعا تسبیح ورد صبح و شام
شصت و شش منسوخ و ناسخ اي لباب فهم کن و اللّه اعلم بالصواب
اما در شماره کلمات قرآن کمتر اختلاف است برخی آن را 77439 و برخی 77701 کلمه دانستهاند بر خلاف حروف قرآن که در
شماره آن بین مفسرین اختلاف بیشتري وجود دارد که از شماره 321120 تا 323671 نوشتهاند و مجموع قرآن به سی قسمت
متساوي تقسیم گردیده که به هر یک از آنها یک جزو میگویند و هر جزو هم شامل چهار حزب میباشد.
صفحه 23 از 235
ص: 19
تأویل و تفسیر .... ص : 19
تفسیر یعنی کشف مراد و مقصود و پرده برداشتن از چیز پوشیده و لفظ مشکل و در اصطلاح بیان مراد و مقصود از آیه است لذا در
تفسیر نباید بمدارك ظنی و غیر قابل اطمینان تکیه و استناد کرد بلکه باید در تفسیر قرآن بدلائل علمی و بمدارکی که از نظر عقل و
یا شرع اعتبار و مدرکیست آن ثابت گردیده استناد شود.
مرحوم طبرسی در تفسیر خود از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله روایت میکند که:
براي احدي جایز نیست قرآن را تفسیر نماید مگر بحدیث صحیح و نص صریح تأویل- رد یکی از دو احتمال است بآنچه که با
ظاهر لفظ مطابقت دارد ولی بنظر ابو العباس المبرد تفسیر و تأویل هر دو بیک معنی است.
طبرسی معتقد است که تأویل عبارت از رد یکی از احتمالات است بآنچه مورد مطابقت باشد و همچنین تاویل انتهاي هر چیز و
بازگشت اوست بآنچه امر او بآن باز میگردد.
محمّد عبده مینویسد:
از الفاظ تأویل که هفت بار در سورههاي نساء- اعراف- یونس- یوسف اسراء و کهف آمده چنین برمیآید که تاویل در قرآن
بمعنی امري است که در آتیهاي محتوم تحقق میپذیرد و یا عملی است غامض که بقصد واقعهاي آتی اراده میگردد. أنوار العرفان
فی تفسیر القرآن، ج 1، ص: 20
علماي علم اصول فقه میگویند:
تأویل عبارت از گردانیدن لفظ از احتمال راجح باحتمال مرجوح و ضعیف با دلیل است.
علامه طباطبائی پس از نقل اقوال مینویسد:
تأویل عبارت از حقیقی واقعی است که تکیهگاه و مستند همه آیات قرآنی است که از حدود افهام عمومی بالاتر و غیر مفاهیم و
الفاظ است و آیات قرآن نسبت بآن حقیقت متعالیه جنبه مثال دارد و آن حقیقت بزرگ معنوي بالاتر از آن است که در قالب الفاظ
درآید چنانکه آیه 14 سوره زخرف و آیه 22 سوره بروج که میفرماید:
إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ- بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ: بهمین حقیقت بزرگ
اشاره دارد پس تأویل آیه عبارت از آن امر خارجی و عینی است که نسبتش بمدلول آیه نسبت ممثّل بمثل میباشد و همان حقیقت
مسلم موجب تشریع احکام و بیان معارف الهی گردیده است.
اما از طرف دیگر در قرآن مجید از کسانیکه استنباط از قرآن میکنند تعریف و تمجید شده است چنانکه در آیه 84 سوره نساء
میفرماید:
لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ.
و همچنین در آیه 24 سوره محمّد صلّی اللّه علیه و آله از کسانیکه در آیات قرآن تدبر و تفکر نمیکنند نکوهش بعمل آمده است.
چنانکه میفرماید: ص: 21
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها پس هم بتدبر و تفکر در آیات قرآن امر فرمودهاند و هم نهی از تفسیر برأي و از نظر
قانون علمی نمیشود که یک موضوع هم مورد امر قرار گرفته باشد و هم مورد نهی و بلکه باید موضوع امر غیر از موضوع نهی باشد.
لذا بعضی از مفسرین گفتهاند:
ممکن است امر به تدبر و تفکر مربوط بمحکمات قرآن بوده و نهی از تفسیر برأي راجع بمتشابهات آن میباشد که بدون استناد بآیه
صفحه 24 از 235
محکم و یا به خبر قطعی الصدور نباید تفسیر گردد و همچنین است بواطن آیات که بدون استفاده از علوم ائمه اطهار علیهم السّلام
امکانپذیر نیست.
ص: 22
برخی از اصطلاحات مربوط به تفسیر .... ص : 22
(مجمل یا متشابه)- لفظی که احتمال دو معنی مساوي در آن برود و یکی بر دیگري ترجیحی نداشته باشد مانند آیه 17 سورة تکویر
که میفرماید:
وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ در این آیه لفظ عسعس هم بمعناي پشت کردن و هم بمعناي رو کردن است و یکی را بر دیگري رجحانی نیست
و بلکه میتوان آن را بهر یک از دو معنی حمل نمود.
(محکم یا مبیّن)- لفظی است که بطور واضح بر مقصود دلالت کند و احتمالی براي معناي دیگر در آن نباشد.
(مؤول)- لفظی را گویند که احتمال دو معنی در آن برود و یکی از دو معنی بر دیگري ترجیح داشته باشد مانند آیه یَدُ اللَّهِ فَوْقَ
أَیْدِیهِمْ که لفظ ید در این آیه مبارکه دو معنی دارد یکی بمعنی دست که یکی از اعضاي بدن انسان است و دیگري بمعنی قدرت
در اینجا معنی اول راجح و معنی دوم مرجوح است زیرا خداوند منزه است از اینکه دست داشته باشد لذا کلمه ید در اینجا بمعنی
قدرت و احاطه است.
(ناسخ و منسوخ) یعنی باطل و فراموش شده اما در قرآن معنی رفع حکم شرعی و آوردن حکم کاملتري بجاي آن است.
نسخ احکام عبارت از احکامی است که قبلا بوده و براي آنکه بیمقدمه عادات و سنن مردم را بهم نزند و قطع نکند همان حکم
مدتی در تشریع کاملتر باقی میماند ص: 23
و بعد بحکم قاطعتر و کاملتري منسوخ میگردید تا به حکمت و مصلحت حق، رشد عقلی و رقاء ملی مردم حاصل گردد در این
عمل حکم اول را منسوخ و دوم را ناسخ گویند.
این نسخ تغییر اراده و حکم شریعت نیست بلکه حکم متناسب با اقتضاي حال و رشد ملّی مردم است چنانکه میفرماید:
ما نَنْسَخْ مِنْ آیَۀٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.
خدا گر ز حکمت بهبندد دري ز رحمت گشاید در دیگري
مفسرین، آیات منسوخه را 66 و تا 236 نوشتهاند که از احکام کتب آسمانی و صحایف پیغمبران سلف بوده همچنان رشته برشته
اتصال یافته و بجاي هر یک بمقتضاي استعداد و لیاقت مردم هر زمان دستور کاملتري فرستاده شده است.
(مطلق و مقید)- آیات مطلق آیاتی است که قید بوحدت و کثرت و خصوصیت ندارد مانند:
إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ و فرقش با عام این است که مطلق دلالت بر ماهیت بدون قید کمیت دارد ولی عام دلالت بر ماهیت با قید
کمیت و کثرت دارد اما مقید بر خلاف مطلق آن است که بقیدي پا بست باشد مانند:
وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا.
که وجوب حج خدا مقید باستطاعت شده است. ص: 24
(ظاهر و باطن)- آیات ظاهر بآیاتی گفته میشود که معناي ظاهري الفاظ آشکار است مانند:
إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ ولی باطن بر خلاف ظاهر مبهم است و باید مراد از آیه پس از اجتهاد و تعقل تأویل گردد مانند:
إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ که مراد از گناه در این آیه لغزش ملّت اسلام و پیروان پیغمبر
است زیرا باعتقاد ما پیغمبر معصوم است و گناهی ندارد تا خدا بیامرزد و این موضوع در باطن عبارت نهفته است.
صفحه 25 از 235
(خاص و عام)- آیاتیکه مفاد آن در باره شخص معین و یا مورد خاص نازل شده آیات خاص نامیده میشود مانند:
إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ که باتّفاق آراء در غدیر خم در باره علی بن ابی طالب علیه
السّلام نازل گشته است.
(عام) بآیاتی گفته میشود که مفاد آن عمومیت داشته باشد مانند:
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.
یعنی خدا همه نیکوکاران را دوست میدارد.
ص: 25
سورهها و آیههائیکه در مکه یا مدینه نازل گشتهاند .... ص : 25
یکی از فوائد شناخت مکی و مدنی بودن آیات قرآن و سورههاي آن این است که یک محقق به گامهائیکه اسلام در دعوت
خویش برداشته و چگونه این گامها با حوادث و اوضاع همزمان و هماهنگ بوده اطلاع حاصل میکند و به هماهنگی این دعوت با
محیط عربی پی میبرد و از سبک و اسلوبهاي مختلف این دعوت آگاه میگردد.
ابو القاسم حسن نیشابوري سورههائی که در مکه بترتیب نازل گشته بدین گونه نام میبرد.
( 1) علق ( 2) ن و القلم ( 3) مزمّل ( 4) مدثّر ( 5) تبّت یدا ابی لهب ( 6) تکویر ( 7) اعلی ( 8) و اللیل ( 9) و الفجر ( 10 ) و الضحی ( 11 )
الم نشرح ( 12 ) و العصر ( 13 ) و العادیات ( 14 ) کوثر ( 15 ) تکاثر ( 16 ) أ رأیت الذي ( 17 ) الکافرون ( 18 ) فیل ( 19 ) فلق ( 20 ) ناس
21 ) اخلاص ( 22 ) و النجم ( 23 ) عبس ( 24 ) قدر ( 25 ) و الشمس ( 26 ) بروج ( 27 ) و التین ( 28 ) قریش ( 29 ) القارعه ( 30 ) القیامه )
( 31 ) همزة ( 32 ) مرسلات ( 33 ) ق ( 34 ) البلد ( 35 ) الطارق ( 36 ) اقتربت الساعۀ ( 37 ) ص ( 38 ) اعراف ( 39 ) جن ( 40 ) یس ( 41 )
فرقان ( 42 ) فاطر ( 34 ) مریم ( 44 ) طه ( 45 ) واقعه ( 46 ) شعراء ( 47 ) نمل ( 48 ) قصص ( 49 ) اسراء ( 50 ) یونس ( 51 ) هود ( 52 ) یوسف
ص: 26
( 53 ) الحجر ( 54 ) انعام ( 55 ) صافات ( 56 ) لقمان ( 57 ) سباء ( 58 ) زمر ( 59 ) مؤمن ( 60 ) حم السجده ( 61 ) شوري ( 62 ) زخرف ( 63 )
دخان ( 64 ) جاثیه ( 65 ) احقاف ( 66 ) و الذاریات ( 67 ) غاشیه ( 68 ) کهف ( 69 ) نحل ( 70 ) نوح ( 71 ) ابراهیم ( 72 ) انبیاء ( 73 ) مؤمنون
74 ) الم السجده ( 75 ) و الطور ( 76 ) ملک ( 77 ) الحاقه ( 78 ) معارج ( 89 ) عم یتسائلون ( 80 ) و النازعات ( 81 ) الانفطار ( 82 ) الانشقاق )
83 ) الروم ( 84 ) بنظر ابن عباس عنکبوت و بنظر مجاهد مطففین میباشد. )
اما سورههائی که در مدینه نازل گشتهاند عبارتند:
1) بقره ( 2) انفال ( 3) آل عمران ( 4) احزاب ( 5) ممتحنۀ ( 6) نساء ( 7) زلزال ( 8) حدید ( 9) محمّد صلّی اللّه علیه و آله ( 10 ) رعد )
11 ) الرحمن ( 12 ) هل اتی ( 13 ) طلاق ( 14 ) بینۀ ( 15 ) حشر ( 16 ) اذا جاء نصر اللّه ( 17 ) نور ( 18 ) حج ( 19 ) منافقون ( 20 ) مجادله )
21 ) حجرات ( 22 ) تحریم ( 23 ) الصف ( 24 ) الجمعۀ ( 25 ) تغابن ( 26 ) الفتح ( 27 ) توبه ( 28 ) مائده. )
و در باره سوره فاتحه مجاهد میگوید: در مدینه نازل شده ولی ابن عباس و ضحاك و مقاتل و عطاء معتقدند در مکه نازل گشته
است و عدهاي نیز گفتهاند سوره حمد یکبار در مکه و بار دیگر در مدینه نازل شده است اما نزولش در مکه بخاطر وجوب نماز
بوده و نزول دیگر آن در مدینه بخاطر تحویل قبله بوده است تا معلوم گردد که مربوط بنماز است و وجه تسمیه این سوره بمثانی نیز
از این جهت است که این سوره دو بار نازل گردیده است.
بعقیده ابو اللیث نصر بن محمّد مقداري از آیات این سوره در مکه و مقدار دیگر آن در مدینه نازل گشته است.
ولی اکثر مفسرین بدو دلیل معتقدند که نزول سوره مبارکه حمد در ص: 27
صفحه 26 از 235
مکه بوده است.
1) آیه 87 سوره حجر که میفرماید: )
وَ لَقَدْ آتَیْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی که باتفاق علماء منظور از سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی سوره حمد است و چون بالاجماع نزول سوره حجر در
مکه بوده لذا باید فاتحۀ الکتاب قبلا در مکه نازل شده باشد تا خداوند متعال نزول این سوره را بعنوان یک سوره نازل شده برسول
خود خبر داده و منت بگذارد.
2) در حدود سیزده سال که پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله در مکه زیست در این مدت بر او نماز واجب بوده و نماز هم بدون )
سوره حمد درست نیست.
اما فرق بین سورههاي مکی و مدنی بطور اجمال این است: « لا صلاة الّا بفاتحۀ الکتاب »
مکی سورههائیست که پیش از هجرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله نازل گردیده است که در آنها ایجاز و اختصار بیشتر از
سورههاي مدنی است زیرا مخاطبین بآنها بلیغترین و فصیحترین اعراب بودند و بیشتر متضمّن تهدیدات و بیان مختصري از اصول
دین است ولی سورههاي مدنی آنهائی هستند که پس از هجرت پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله در مدینه یا اطراف آن یا در مکه
سال فتح یا در غزوهاي از غزوات با کفار نازل گشته است که نوعا در آنها اطاله و تفصیل مشهود است و غالبا مورد خطاب آن
آیات اهل کتاب میباشد و متضمّن احکام عملی در عبارات و معاملات شخصی و اجتماعی و سیاسی و جنگی میباشد.
صاحب البرهان میگوید:
آیاتیکه در ابتداي آن یا ایّها النّاس است در مکه نازل گشته زیرا بیشتر اهل مکه در حین نزول این آیات کافر بودند گر چه مسلمین
که در اقلیت بودند ص: 28
حکم آیه شامل حال آنها هم میگردید و آیاتیکه با یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شروع گردیده در مدینه نازل شده است زیرا اغلب اهل
مدینه مسلمان بود اگر چه غیر مسلمان هم که در اقلیت بودند حکم آیه شامل آنها هم میشد.
و همچنین مینویسد:
سورهاي که در آن یا أَیُّهَا النَّاسُ باشد و یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا نباشد مکیّه است لکن سوره حج مورد اختلاف میباشد و هر سورهاي که
در آن کلّا باشد نیز مکیۀ است و همچنین هر سورهاي که در اول آن حروف مقطعه آمده مکیۀ است بجز سوره بقره و آل عمران اما
سوره رعد اختلافی است و همینطور سورههائی که در آن داستان آدم و ابلیس باشد نیز مکیۀ است مگر سوره بقره و هر سورهاي هم
که ذکر منافقین در آن باشد مدنیه است مگر سورة عنکبوت.
ص: 29
اولین و آخرین سورهاي که نازل گردیده .... ص : 29
اغلب مفسرین خاصه و عامه معتقدند که اولین سورهاي نازله سوره علق بوده است چنانکه علی بن ابراهیم قمی نیز روایتی در این
باره از امام محمّد باقر علیه السّلام نقل کرده است و حاکم در المستدرك و بیهقی در الدلائل هم (این موضوع را از عایشه نقل
نمودهاند و محمّد بن یعقوب کلینی نیز در این خصوص روایتی از امام جعفر صادق علیه السّلام نقل کرده که فرمودند:
میباشد و همچنین محمّد بن علی بن بابویه و صاحب برهان و زهري و ابن « اوّل ما نزل بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ »
عباس و مجاهد و عطاء بن یسار و جابر بن یزید نیز در این باره روایتهائی نقل نمودهاند که ما بخاطر رعایت اختصار از ذکر آنها
صرف نظر کردیم.
صحیح مسلم مینویسد:
صفحه 27 از 235
قول صواب آن است که بگوئیم اولین سوره نازلۀ بر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله پنج آیه از صدر سوره علق بوده است سیوطی
هم این قول را پذیرفته است اما بعضی معتقدند که اولین سوره نازله سوره مدّثر میباشد چنانکه صحیح مسلم نیز مینویسد:
اما زمخشري و عدّه دیگر از مفسرین میگویند: اولین سوره « اوّل ما نزل من القرآن سورة المدّثر » : از جابر نقل گردیده که گفتند
نازله بر رسول اکرم ص: 30
سوره فاتحۀ الکتاب است چنانکه شیخ محمّد عبده هم با اعتقاد راسخ خود این نظریه را پذیرفته است.
صاحب احکام القرآن و قرطبی نوشتهاند اولین آیه نازله آیه 151 سوره انعام است و صاحب البرهان میگوید اولین آیه نازله آیه
111 از سوره توبه است ولی صاحب مستدرك از ابن عباس نقل کرده که اولین آیه نازله آیه 39 سوره حج میباشد اما صاحب اتقان
و عدّه دیگر معتقدند اولین آیه نازله آیه استعاذه بوده است.
قاضی ابو بکر میگوید: نخستین آیه نازله همان اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ بوده و اولین آیهاي که بعنوان امر به تبلیغ نزول یافته یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ و
اولین سورهاي که نازل گردیده سوره فاتحۀ الکتاب است.
اما در خصوص آخرین سوره و آیهاي که نازل گشته باز اختلافاتی هست که ما به بعضی از آنها بنحو اختصار اشاره میکنیم.
1) بنظر ابن عباس آخرین سوره نازله بر پیغمبر اسلام سوره إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ است مسلم نیز این نظریه را قبول کرده است. )
2) عایشه میگوید: آخرین سورهاي که بر رسول خدا نازل گشته سوره مائده میباشد. )
3) صحیح بخاري مینویسد آخرین سوره نازله بر پیامبر اسلام سوره براءة است. )
4) عدهاي از مفسرین میگویند: )
آخرین آیهاي که بر رسول خدا نازل گشته آیه وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللَّهِ بوده است ابن الانباري نیز از طریق ابن عباس این
نظریه را نقل ص: 31
کرده است.
5) سدي معتقد است که آخرین آیه نازله آیه فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ تا- هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ میباشد حاکم نیز در المستدرك )
این نظریه را از طریق ابن عباس نقل کرده است.
6) صحیح بخاري از براء بن عازب نقل کرده که آخرین آیه نازله بر پیغمبر اکرم آیه یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَۀِ میباشد. )
7) احمد حنبل در مسند مینویسد: آخرین آیه نازله آیات 129 و 128 سوره توبه بوده است ولی بخاري نقل کرده که آخرین آیۀ )
نازله بر نبی اکرم آیه ربا میباشد.
ص: 32
[گفتن أعوذ بالله .... ص : 32
فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ هر وقت قرآن میخوانید از شر شیطان که مطرود از درگاه الهی است بخدا پناه
ببرید.
زیرا کسیکه براي مناجات با قاضی الحاجات مهیا گشته و در مقام ستایش و اظهار بندگی برمیآید بایستی ظاهر و باطن خود را از
گناهان صوري و معنوي، جسمی و روحی پاك گرداند و بالاترین گناهان گناهان معنوي است که در اثر وسوسه و دسیسههاي
شیطانی در قلب پدید میگردد لذا باید همیشه قبل از شروع بحمد و ثنا و قرائت از شر شیطان لعین به پیشگاه پروردگار متعال پناه
برده و قلب و دل را با استعانت از پروردگار متعال پاك گردانید و این در وقتی ممکن است که دل با زبان یکی گردد و گر نه
بمجرد لقلقه لسان مثمر ثمر نخواهد بود.
صفحه 28 از 235
در طریقیت کجا روا باشد دل به بتخانه رفته تن به نماز
بلکه میتوان گفت وقتی انسان با زبان کلماتی را میگوید و دلش در جاي دیگري است گوینده در پناه شیطان خواهد بود نه در پناه
حق زیرا قلبیکه متوجه حق تعالی نباشد در بند شیطان است.
بر افکن پرده تا معلوم گردد که یاران دیگري را میپرستند
و بنا بگفته بعضی از دانشمندان و علماي الهی استعاذه تمام نمیشود مگر ص: 33
به سه چیز: ( 1) علم ( 2) حال ( 3) عمل براي اینکه کسیکه عزّت ربوبیّت و ذلّت عبودیت را نشناسد هرگز نمیتواند حقیقتا بخدا پناه
ببرد این است که خدا:
برسول خود که عقل کل است (در آیه 99 سوره مؤمنون) دستور میفرماید که:
وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ.
از اینجا است که بسیاري از طالبین علوم و راهروان بسوي حقیقت یا بکلی از پا در آمده و بمقصود نرسیدهاند یا در بیراهه افتاده
موهوماتی را حقیقت دانسته و خود را سرنگون نمودهاند.
علماء ربانی در اهمیت استعاذه قبل از قرائت نوشتهاند:
از آداب مهمه قرائت خصوصا در نماز که سفر روحانی و معراج حقیقی است استعاذه از شیطان رجیم است زیرا شیطان قسم خورده
که سر راه مستقیم را بر اولاد آدم بگیرد و آنها را از رفتن در آن راه باز دارد لذا نماز که صراط مستقیم انسانیّت و معراج و اصول
الی اللّه است نباید بیاستعاذه و بدون پناه بردن بحصن حصین الوهیّت صورت گیرد.
من ار چه هیچ نیم هر چه هستم آن توأم مرا مران که سگی سر بر آستان توأم
لیکن استعاذه چنانکه گفته شد با لقلقه لسان و صورت بیروح فایده نخواهد داشت چنانکه کسانی هستند که چهل، پنجاه سال
کلمات استعاذه را در نماز و غیر نماز گفتهاند ولی با کمال تأسف علاوه بر اینکه از شر شیطان نجات نیافتهاند بلکه در اخلاق و
اعمال خود نیز از شیطان تبعیت نمودهاند.
ص: 34 «. من اخلص اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمۀ من قلبه علی لسانه »
با تو پیوستم و از غیر تو دل بگسستم آشناي تو ندارد سر بیگانه و خویش
مرحوم فیض در باره استعاذه چنین میگوید:
وقتی مستعیذ بگوید:
(اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم) باید متوجّه باشد که شیطان دشمن سر سخت اوست و میکوشد تا روي قلبش را از خدا منحرف
سازد و بداند که منظور از استعاذه آن است که بکلّی از آنچه که مورد علاقه و محبت اوست دست برداشته و کاملا بآنچه محبوب
حق تعالی است روي آورد و این معنی بمجرد لقلقه لسان حاصل نمیشود بایستی از شهوات نفسانی که محبوب شیطان و مبغوض
خداوند است پیروي ننماید.
تا ز هر بد زبانت کوته نیست یک اعوذت اعوذ باللّه نیست
بلکه آن نزد صاحب برهان نیست الا اعوذ بالشیطان
گاه گوئی اعوذ گه لا حول لیک فعلت بود مکذب قول
سوي خویشت دو اسبه میخواند بر زبانت اعوذ میراند
طرفه حالی که دزد بیگانه گشته همراه صاحب خانه
میکند همچو او فغان و نفیر در بدر کو بگو که دزد بگیر
صفحه 29 از 235
و اما از نظر قرائت مردم سه دستهاند:
اول آنهائیکه زبانشان حرکت میکند ولی قلبشان غافل است.
دوم آنهائیکه قلبشان از حرکت زبانشان پیروي میکند یعنی میشنود و میفهمد سوم آنهائیکه نخست قلبشان بمعانی متوجه شده سپس
زبان بترجمه آن معانی اشتغال میورزد و باید زبانی که ترجمان قلب است با زبانی که معلم آن است فرق گذاشت أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 1، ص: 35
و مقربین کسانی هستند که زبانشان ترجمان و پیرو قلب آنها است.
هر شبنمی در این ره صد موج آتشین است دردا که این معمّا شرح و بیان ندارد
آري سبب فلاح و رستگاري و موجب ارتقاء درجات تمام انبیاء و اولیاء و غلبه آنان بر معاندین و کفار بوسیله همین استعاذه بوده
است چنانکه حضرت نوح در مقام استعاذه میگفت:
رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْئَلَکَ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ.
و حضرت ابراهیم خلیل علیه السّلام چنین استعاذه مینمود:
اعوذ باللّه الّذي خلقنی فهدانی من شرّ ما عصاه فاذانی.
حضرت یوسف علی نبینا و علیه السلام در حین استعاذه گفت:
مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی.
حضرت موسی علیه السّلام در ضمن مناجات خود اظهار کرد و گفت:
إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ.
مادر مریم علیها السّلام گفت:
إِنِّی أُعِیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ.
و همچنین خود حضرت مریم علیها السّلام در مقام استعاذه چنین گفت:
إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیا
.پیغمبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله در حین مناجات خود با پروردگار متعال چنین ص:
36
میگفت:
«. رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ »
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا ور نه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم
پس باید بندگان خدا به پیروي از انبیاء و اولیاء الهی در تمام موارد زندگی بخصوص موقع مناجات و توسلات استعاذه را فراموش
نکرده تا بمقام رضی اللّه عنهم و رضوا عنه رسیده و قدم بر سریر یحبّهم و یحبّونه بنهند لیکن بطوري که گفته شد استعاذه بدون
تخلیه قلب از اخلاق سیئه و تجلیه آن با اخلاق سنیّه رحمانیه مثمر ثمر و منتج نتیجه نخواهد بود.
در حقیقت استعاذه از خلق بسوي خالق برگشتن و از فقر بالذات بسوي غنی بالذات رجوع کردن و از عجز و ناتوانی بخداي قادر و
توانا روي آوردن است بدین جهت بود که ائمه طاهرین علیهم السّلام میفرمودند:
نماز گذار پس از گفتن تکبیرة الاحرام و پیش از شروع بقرائت استعاده نماید.
مفسرین و اهل لغت معتقدند که اعوذ و الوذ هر دو در لغت بمعنی اعتصام و التجاء آمده لیکن اعوذ وقتی استعمال میشود که ارکان
خمسه استعاذه یعنی حقیقت استعاذه- مستعیذ- مستعاذ به- مستعاذ منه- مستعاذ لاجله جمع شده باشد و الوذ در جائی استعمال میشود
صفحه 30 از 235
که ارکان اربعۀ التجاء یعنی التجاء- ملتجی- ملتجی الیه- ملتجی لاجله فراهم آمده باشد. ص:
37
مانده در بند فراقم ره نما یا رهنما غرق دریاي گناهم دست گیر اي دستگیر
بطور کلی اگر کسی از صاحب شر و ضرر رساننده بسوي خدا پناه ببرد باید بگوید:
(اعوذ بک یا ربّ.)
و اگر از نفس شر و ضرر یا محرومیت بسوي پروردگارش پناهنده گشته باید بگوید:
(الوذ بک و لا الوذ بسواك.)
اما اینکه استعاذه باید قبل از شروع به بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ خوانده شود اتفاقی است ولی در خصوصیات کلمات آن بین قراء
اختلاف است بنظر ابن کثیر و عاصم و بو عمرو باید گفته شود:
(اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم) و بعقیده نافع و ابن عامر و کسائی باید گفت:
(اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم انّه هو السمیع البصیر.)
و بگفته حمزه باید استعاذه چنین گفته شود:
(نستعیذ باللّه السمیع العلیم من الشیطان الرّجیم:) لیکن ابن عباس از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده که آن حضرت
فرمودند:
نخستین چیزي که جبرئیل در کوه حراء بمن آورد همین استعاذه بوده که ص: 38 »
که گفت:
«. بگو اي محمّد صلّی اللّه علیه و آله (استعیذ باللّه السمیع العلیم من الشّیطان الرّجیم سپس گفت:) اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِي خَلَقَ
و در اینکه شیطان از ملائکه بود یا از اجنه بین مفسرین مورد اختلاف است بعضی از مفسرین نوشتهاند:
طبق صریح آیه قرآن شیطان از نوع جنّ بود چنانکه در این آیه مبارکه میفرماید:
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَۀِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ و روایاتی نیز در این باره نقل کردهاند لیکن ظهور استثناء در آیه:
فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ و آیات دیگر که این سیاق را دارند میرساند که شیطان از ملائکه بوده و گر نه دستور باو شامل نمیشد و حق
داشت که بگوید:
این خطاب شامل من نبود و شیخ طوسی رحمه اللّه علیه نیز اینقول را پذیرفته است و اما بنظر بعضی از محققین جن و ملائکه از یک
حقیقتند منتهی اختلاف صنفی و وضعی دارند در این صورت اطلاق جنّ و ملک به شیطان هر دو صحیح است و صاحب المنار نیز
این مطلب را نوشته است.
و اما حدود تسلط شیطان همان وسوسه قلبی و بهتر نمایاندن بدیها و بدتر نمایاندن خوبیها است چنانکه شیطان خود در روز قیامت به
مردم خواهد گفت:
ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ: یعنی من بر شما تسلطی نداشتم جز آنکه شما را خواندم و از من پذیرفتید
ص: 39
و مراد از سلطان در این آیه تسلّطی است که شیطان میتواند مردم را بوسیله آن بگناه وادارد و قدرت شیطان همان وسوسه و دعوت
صرف است که در صورت عدم توجه منکوب خواهد شد لذا قدرت وي یک جانبه است که در صورت قبول مؤثر خواهد افتاد.
إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَ عِیفاً و بطوریکه از آیات قرآن استفاده میشود شیطان در اضلال بشر تنها نیست و بلکه اعوان و انصاري نیز
دارد چنانکه در آیه 27 سوره اعراف میفرماید:
صفحه 31 از 235
إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ: یعنی شیطان و دار و دستهاش شما را از محلی میبیند که شما آنها را نمیبینید و در جاي
دیگر نیز میفرماید:
فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَ الْغاوُونَ وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ: یعنی بتها و اغواءشدهگان و جنود ابلیس همه برو در آتش افتند و کلمه شیطان یا
از شطن یشطن که بمعنی دور از خیر است گرفته شده یا از شاط یشیط است که بمعنی هلاکت یا شدت غضب میباشد لیکن
محققین این قول را قبول ندارند و میگویند:
شیطان یا ابلیس مخلوقی است سمبل و عامل فساد و شرارت و سرکشی است که اهریمن در مذهب زرتشت و دیو در زمان فارسیان
است و کلمه شیطان بهر خوي بد و ناپسند در انسان تعبیر شده چنانکه در حدیث آمده است:
(الحسد شیطان و الغضب شیطان) و جمعش نیز شیاطین است و در ضمن آیات قرآن بچند معنی بکار برده شده است: أنوار العرفان
فی تفسیر القرآن، ج 1، ص: 40
1) بمعنی کاهنان و فالگیران چنانکه در آیه 14 سوره بقره میفرماید: )
وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ: یعنی وقتی با کاهنان خود مانند کعب بن اشرف خلوت میکردند میگفتند ما با شمائیم.
2) بمعنی مار چنانکه در آیه 65 سوره صافات میفرماید: )
طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ: یعنی میوههاي درخت زقوم در تلخی و سوزش گوئی سرهاي مارها است.
3) بمعنی طغیانگران جن و انس چنانکه در آیه 112 سوره انعام میفرماید: )
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُ  وا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ: و کلمه رجم و رجیم نیز در ضمن آیات قرآن بچند معنی استعمال شده است:
1) بمعنی کشتن چنانکه در آیه 91 سوره هود میفرماید: )
وَ لَوْ لا رَهْطُکَ لَرَجَمْناكَ: یعنی به شعیب گفتند اگر طایفه تو نبود البته ترا با سنگ میکشتیم.
2) بمعنی دشنام دادن چنانکه در آیه 46 سوره مریم میفرماید: )
لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ: یعنی آزر بحضرت ابراهیم گفت اگر دست از مخالفت با بتان برنداري البته ترا بباد ناسزا میگیریم.
3) بمعنی پرتاب کردن چنانکه در آیه 5 سوره ملک میفرماید: )
وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ یعنی ما به تیر شهاب، شیاطین را راندیم.
4) بمعنی بگمان و پندار حرف زدن چنانکه در آیه 22 سوره کهف میفرماید: ص: 41 )
وَ یَقُولُونَ خَمْسَۀٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ: یعنی بعضی از روي گمان میگویند عده اصحاب کهف پنج نفر بود و ششمین آنها
سگ آنها بود.
5) بمعنی رانده شده چنانکه در آیه 96 سوره نحل میفرماید: )
فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ: یعنی وقتی قرآن میخوانی اوّل از شرّ شیطان نفرین شده و مطرود به خدا پناه ببر.
ص: 42
[اعتذار] .... ص : 42
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِي وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِي
اي مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تو است عرض خود میبري و
زحمت ما میداري
زیرا ترجمه و شرح گفته آفریدگار هرگز در گفته آفریده نمیگنجد مگر ....
صفحه 32 از 235
ص: 43